معروف ترین شهربازی های دنیا به روایت معمار قصه ها

او معماری شرقی را به دیزنی لند برد

او معماری شرقی را به دیزنی لند برد

به گزارش سایت رسمی سیامك یزدانجو او معمار قصه هاست. داستان های زیادی را با ساخته هایش برای كودكان تعریف كرده است. «شوخ طبع، تلاشگر، با حوصله و مسئولیت پذیر»؛ اطرافیانش او را اینگونه توصیف می كنند. بعد از آخر تحصیلاتش به آمریكا رفت و در دیزنی لند مشغول به كار شد. چند سالی است كه به ایران رفت و آمد دارد اما از ظاهری كه برای شهرهایمان ساخته ایم ناراضی است. می گوید اینجا اغلب به پول فكر می كنند و ارزش چندانی برای كاری كه باید برای رضایت مردم صورت گیرد، قایل نیستند.


احمد جعفری نژاد یكی از معماران شاخص ایرانی است كه در حوزه طراحی تم پارك فعالیت دارد.
او در سال ۱۳۱۶ در اراك متولد شد. تحصیلات دبیرستان خویش را در مدرسه البرز گذراند و در دانشگاه هنرهای زیبای تهران درس معماری خواند. جعفری نژاد بعد از آخر تحصیلات به آمریكا رفت و حوالی سال های ۱۹۶۶ وارد شركت دیزنی شد و تا سال ۲۰۰۴ در این شركت فعالیت كرد.
این معمار باتجربه ایرانی حالا مدتی است كه به ایران رفت و آمد دارد تا تجاربش را به جوان ترها منتقل كند. همچون خصوصیت آثاری كه این معمار طراحی می كند حضور تم شرقی در آن هاست.

در ادامه متن گفت وگوی ایسنا با این معمار ایرانی را می خوانید:
حدودا دو ماه پیش بود كه طی مراسمی از احمد جعفری نژاد تجلیل شد. در این مراسم ویدیوهایی از سرگذشت او برای حضار به معرض نمایش گذاشته شد كه این معمار خاطراتی از زندگی اش را تعریف می كرد. ماجرای زندگی اش برایمان جالب بود. سال ها فضاهایی رویایی را برای كودكان سراسر دنیا طراحی نموده بود و الان تنها آرزویش ایجاد امید برای كودكان سرزمینش ایران بود.
در مراسم بارها به این مورد اشاره شد كه این معمار یا بهتر است بگوییم هنرمند، از شاخصه های معماری خاورمیانه در طراحی آثارش استفاده می نماید. احمد جعفری نژاد این كار را بگونه ای انجام می دهد كه آدم ها با حضور در فضایی كه ایجاد كرده، گویی به یكی از مناطق خاورمیانه می روند.
در همان مراسم از او خواستیم تا زمانی را برای مصاحبه در اختیارمان قرار دهد و احمد جعفری نژاد با روی باز درخواست ایسنا را پذیرفت. او مدتی است كه روی پروژه ای به نام «هزار و یك شهر» كه یك شهربازی بر مبنای داستان های ایرانی است، كار می كند؛ بنابراین قرارمان را در دفترش واقع در محل این پروژه تنظیم كردیم.



می خواهم به بچه ها نشان دهم كور سو امیدی هست
زمانی كه وارد دفتر او می شوم با خوش رویی استقبال می كند و بلافاصله می خواهد كه مصاحبه آغاز شود. در ابتدا از او سوال می كنم كه چرا طراحی پروژه هزار و یك شهر را قبول كرده است؟ بدون مكث و شمرده شمرده پاسخ می دهد: علتش این بود كه من هفت یا هشت پارك برای كودكان سرزمین های مختلف طراحی نموده ام؛ البته در همه آنها مسوول اصلی نبوده ام و پس از ۵۰ یا ۶۰ سال تجربه هایی پیدا كردم. حالا بعد از آن سال ها با خودم گفتم باید به ایران بیایم و تجربه هایم را خالی كنم. می خواستم پس از من چیزی در ایران ماندگار باشد. منظور كلی من این بود كه بچه های ایران در شهرهای كوچك و دهات بدانند هنوز كور سو امیدی در انتهای تونل هست؛ چون خود من هم از همان جا آغاز به كار كردم و به اینجا رسیدم. می خواهم بچه ها بدانند كه می توانند یاد بگیرند و اگر تلاش كنند و ناامید نشوند عاقبت خوبی خواهند داشت.
وی در ادامه مطرح می كند كه دوره طراحی پروژه «هزار و یك شهر» بیشتر جنبه آموزشی برای معماران ایرانی داشت و در این زمینه توضیح می دهد: دیزنی، دپارتمانی به نام خلاقیت دارد كه مركز آن در كالیفرنیا است. فكر می كنم این محل نخستین جایی است كه در دنیا برای ایجاد خلاقیت به وجود آمده است. من ۳۶ سال در آنجا كار كردم و الان خواستم به ایران بیایم و دانشجوهایی را كه تازه فارغ التحصیل شده اند و تجربه پیدا نكرده اند را آموزش دهم. این افراد تجربه های معماری ندارند و مانند كاغذی هستند كه هیچ چیز روی آن نیست و سفید است. این ها را می توان آموزش داد و به آنها نشان داد كه از نظر هنری و خلاقیت همیشه در چهارچوب یك جعبه نایستند و همیشه در حال یاد گرفتن باشند.
جعفری نژاد اضافه می كند: تنها مشكلی كه من اینجا با تیممان دارم افرادی هستند كه زیاد یاد گرفته و تجربه شان زیاد است و هیچ چیزی را قبول نمی كنند؛ مثل اینكه همه چیز برای آنها در یك جعبه ساخته شده و نمی توانند بیرون بیایند. در همین شركت یكی دو نفر داریم كه معماری خوانده، خیلی هم قوی و جزو معماران خوب ایرانی هستند ولی نكات جدید را به سختی قبول می كنند. معماری تم پارك، معماری معمول نیست. اینكه من می گویم نباید در جعبه قرار بگیرند به این علت است كه این سبك معماری، خاص است. من در سال هایی كه اینجا بودم به كسانی كه با من كار كردند این حوزه را تدریس كردم؛ چون معماری تم پارك از ساخت برج یا ساختمان متفاوت می باشد. یك فضای فانتزی دارد و من در این سال ها تلاش كردم این را به كسانی كه آموزش می دادم بفهمانم.
از او سوال می كنم كه آیا تاكنون در دانشگاه تدریس كرده است؟ لبخندی می زند و می گوید: نه تاكنون در دانشگاه تدریس نكرده ام و اصلا مرا راه نمی دهند.
سپس كمی می خندد و ادامه می دهد: من با نظام آكادمیك مشكل دارم و معتقدم وقتی در چهارچوب آكادمیك قرار می گیریم، همه چیز ضابطه مند می شود و خلاقیت از بین می رود.





شاگرد خوبی نبودم!
در ادامه از او می خواهم كه توضیح دهد چه شد كه وارد رشته معماری شد؟ در میان صحبت های وی كه كم و بیش شوخی هایی شنیده می شود، این دفعه هم با خنده می گوید: من از اراك به تهران آمدم و با پارتی بازی وارد دبیرستان البرز شدم و سال آخر در این دبیرستان درس خواندم. چون شاگرد خوبی نبودم دو سه تا تجدیدی داشتم. به جهت اینكه این تجدیدی ها را قبول شوم مطالعه كردم و قبول شدم. زمانی كه می خواستم به دانشگاه بروم دیگر تمام رشته ها در دانشگاه ها پر شده بود و تنها رشته ای كه مانده بود، معماری در دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود. آنرا هم می دانستم قبول نمی شوم ولی شانسی همان چیزهایی كه خوانده بودم مربوط به آزمون ورودی این رشته بود و در نهایت قبول شدم. درواقع بین سه هزار نفر، رتبه ۵۰ را گرفتم. شانس خوبی بود. من اصلا به معماری فكر نمی كردم و تنها می خواستم به دانشگاه بروم.
این معمار همینطور درباره اینكه چه شد كه به آمریكا رفت؟ یادآور می شود: سال اول كه در دانشگاه بودم قرار بود نقشه های قدیم رم و یونان را كپی نماییم. من بلد نبودم كپی كنم. هنوز هم بلد نیستم؛ چونكه برای كار كردن ایده می گیرم و ایده را با دیدگاه خودم پرورش می دهم. آن زمان استادِ معروفی داشتم، خیلی آدم خوبی بود و با ما دوست بود. به من گفت در رشته معماری درس نخوان به درد تو نمی خورد، هیچی نمی شوی. همان حرف او سبب شد كه من بیشتر تلاش كردم. سال دوم و سوم كه شد دیگر كپی نداشتیم و به آموخته ها و چیزهای موجود نگاه می كردیم، ایده می گرفتیم، ایده می دادیم و یواش یواش بهتر شدیم. ظرف پنج سال فارغ التحصیل شدم و از همه زودتر درسم را تمام كردم. بعضی ها ۱۵ سال طول می كشید تا درسشان را تمام كنند. جزو بهترین دانشجوها بودم و قرار بود از ایران به بوزار فرانسه (نام برجسته ترین مدرسه عالی مربوط به هنرهای زیبا در كشور فرانسه) بروم ولی به من گفتند به ایتالیا بروم. من هم گفتم نمی روم و به آمریكا رفتم. پروژه رساله ام ممتاز و طرح رساله ام نامزد جایزه آقاخان شد.


شانسی وارد دیزنی شدم
از او سوال می كنم كه چه شد وارد دیزنی لند شدید؟ باری دیگر از واژه «شانسی» استفاده می نماید و بیان می كند: شانسی شد كه به دیزنی لند رفتم. در آمریكا با یك شركت معماری روی كلیسا كار می كردم و مهندس سازه ما یك عرب بود كه با هم دوست بودیم. بعد از آخر آن پروژه بیكار می شدم. او به من اظهار داشت: «برو به دیزنی من قبلا در آنجا كار كرده ام و استعفا دادم. الان شركت خودم را دارم. برو شاید قبولت كنند.» من هم به آنجا رفتم و مصاحبه كردم و بالاخره من را قبول كردند. به من گفتند كه ما مهندس می خواهیم. من هم گفتم من مهندس نیستم. گفتند: «خب پس بعنوان كمك مهندس كار كن»؛ این شد كه استخدام و نقشه كش شدم و كم كم به معماری رسیدم. دیزنی لند خودش طراح نداشت و طرح ها در مركز خلاقیت دیزنی عرضه می شد. بعد از یك سال مدیركل تصمیم گرفت این شانس را به من بدهد كه به مركز خلاقیت بروم و تحت نظر استادان قوی دیزنی آغاز به یاد گرفتن كنم.
جعفری نژاد افزود: زمانی كه وارد دیزنی شدم تمام كسانی كه آنرا ساخته بودند، هنوز زنده بودند. با آنها كم كم یاد گرفتم چگونه طراحی كنم و خلاقیت به وجود بیاورم. حالا غیر از من دیگر كسی از افرادی كه شانس كار كردن با آن اساتید را داشته، نیست؛ چون همه یا فوت كرده اند یا رفته اند. زمانی كه والت دیزنی ساخت تم پارك ها را شروع كرد، هفت نفر از كسانی كه در استودیوهای ساخت انیمیشن، كارتون های دیزنی را می ساختند برای طراحی تم پارك ها آورد. این هفت نفر شروع كردند به آموزش و انتقال دادن آنچه كه از خلاقیت و رویا در استودیوهای انیمیشن مطرح بود. من شاید آخرین نفری باشم كه توانستم با آن اسطوره ها كار كنم. آن اساتید شامل جان هنچ، رولی كرامپ، كن اندرسون و... بودند. كن اندرسون رئیس كل انیمیشن دیزنی بود كه من دو سال با وی در نمایشگاه جهانی افریقا كار كردم. با جان هنچ هم پروژه های زیادی داشتم كه یكی از آنها در مراكش بود.
جعفری نژاد در ادامه در پاسخ به اینكه نخستین پروژه ای كه در دیزنی انجام داده، چه بوده است؟ با خنده می گوید كه یك توالت ساخته ام!
پروژه های بعدی چه بود و به چه صورت پیش رفتید؟ پاسخ می دهد: پس از آن به قسمت مركز دیزنی در بخش خلاقیت رفتم. یك پاساژ خرید در فلوریدا بود كه من بعنوان یك معمار كوچك، البته كوچك كه چه عرض كنم بزرگ بودم ولی جزو پایین دستی ها، آغاز به كار كردم.
او می خندد و می گوید: بالاخره من كه با پارتی بازی به آنجا رفته بودم و مثل اینكه از من خوششان آمد، یك سالی آنجا بودم. پس از آن گویا یكی از فامیل های والت دیزنی كه كارگردان هنری معروفی هم بود، بازنشسته شد و من را جای او گذاشتند؛ یعنی یك دفتر به من دادند كه به آن «گُلد كوئست» می گفتند. «گُلد كوئست» یكی از قسمت های خیلی ویژه دیزنی بود. زود من را بالا بردند ولی خودم فكر می كردم پتانسیل آنرا ندارم. كسانی كه ۲۰ سال با دیزنی كار كرده بودند همینطور مقامی به آنها نداده بودند ولی به من دادند. كسانی كه برای من كار می كردند معلوماتشان ۱۰ برابر من بود. به صورت كلی از ورودم به دیزنی تا وقتی كه به من دفتر دادند یك سال و نیم طول كشید.





كپی نمی كنم، الهام می گیرم
در ادامه بحث استفاده از فضای معماری خاورمیانه و حتی گاهی استفاده از فضای محل قدیمی زندگی اش در اراك را با او در بین می گذارم. كمی مكث می كند و سپس می گوید: آهان... در بازار فرانسه و تم پارك پاریس از معماری ایران استفاده زیادی كردم؛ البته اینطور نبود كه بنای ساختمان های ایران یا تهران را در آنجا پیاده كنم. بلكه بیشتر روحیه معماری اسلامی و خاورمیانه را اجرا می كردم؛ چون همان گونه كه گفتم من هیچ وقت كپی بلد نیستم و روحیه ای كه در محل مورد نظر به وجود می آوردم در فضا حس می شد و مخاطب احساس می كرد در آن لحظه واقعا در خاورمیانه یا مراكش است.
وی در همین راستا خاطره ای را تعریف می كند و می گوید: نمایشگاه جهانی مراكش را كه كار كردم پسری را دیدم كه در یكی از كوچه باغ هایی كه طراحی نموده بودم نشسته است. به او گفتم اینجا چكار می كنی؟ اظهار داشت: «یاد خونمون افتادم»؛ در واقع بگونه ای حس و حال محل زندگی آن پسر بچه در آن محل پیاده شده بود كه یك مراكشی فكر می كرد در قلب آمریكا در خانه خودش است. اینگونه نیست كه ساختمان ها را درست همان گونه كه هستند پیاده كنم. كار من همانند فیلم است؛ می توان گفت از فضای محل مورد نظر الهام می گیرم. بنابراین معماران تم پارك اگر بعنوان مثال قصد پیاده سازی محیط و حال و هوای تركیه را دارند، مخاطب باید احساس كند كه در كوچه پس كوچه های آنجا راه می رود.
از او سوال می كنم كه ایده طراحی معماری خاورمیانه را خودش پیشنهاد می داده یا از او درخواست می شده است؟ پاسخ می دهد: ایده هایی كه می دادم همه دست خودم بود و كسی درخواست نمی داد، كسی هم با خلاقیتی كه به كار می بردم مخالفت نمی كرد. اینكه من در یك پروژه از تم خاورمیانه استفاده می كردم، این ماهیت تنها برای یك قسمت بود، مثلا در تم پارك پاریس قسمت ورودی اش كه بازار بود با تم خاورمیانه طراحی شده بود، سپس وارد فضای آفریقا می شدیم و بعدش قسمت كابوی آمریكا بود. درواقع هر بخش داستان خاص خویش را داشت و انگار كه از منطقه ای به منطقه ای دیگر مسافرت می كردیم.
این معمار در ادامه به آشنا نبودن معماران ایرانی با حوزه طراحی تم پارك اشاره می كند و ادامه می دهد: قبل از آنكه این پروژه به من سپرده شود، معماران قبلی یك خیابان بلند را طراحی نموده بودند كه یك سمت آن چین و یك سمت دیگرش هندوستان بود؛ این امر اصلا معنا ندارد. نباید یك طرف چین باشد و طرف دیگر هندوستان. باید خویش را در محیط حس كرد و اگر در فضای چین هستید دیگر نباید فضای هند را ببینید و باید حس كنید كه در چین هستید. این روحیه را باید به وجود آورد كه این معماران بلد نبودند. من كه به اینجا آمدم خیلی چیزها اشتباه بود و بیشترشان هم ساخته شده بود و نمی شد عوض كرد. دانش شهربازی سازی در ایران وجود ندارد. تنها بناهای غول آسا می سازند ولی روحیه و فضاسازی بلد نیستند. در پروژه «هزار و یك شهر» تلاش كردم روحیه و فضای لازم را به وجود بیاورم.
وی در ادامه بیان می كند كه بیشتر طراحی های خویش را با دست انجام داده و به ندرت كامپیوتر خویش را روشن می كند.






حتی در خواب هم طراحی می كنم
احمد جعفری نژاد كه اعتقاد دارد برای طراحی تم پارك باید سفر كرد تا بتوان حال و هوای موجود در فضای واقعی را پیاده كرد، بیان می كند: من مسافرت می كنم. می دانید چه می گویم؟ در مغزم از یك مملكت به مملكت دیگر، از یك ناحیه به ناحیه دیگر در حال مسافرت هستم؛ یعنی زمانی كه طراحی می كنم اینگونه نیست كه بنشینم و خط بكشم. بلكه خودم را در آن فضا می گذارم و اجازه می دهم روحیه آن به وجود بیاید، حتی گاهی اوقات چشمانم بسته است؛ یعنی خودم در حال راه رفتن در آن فضا هستم. سه بعدی فكر می كنم. این امر را نمی گردد شرح داد و نتیجه سال ها تجربه و علاقه است. از طرفی گاهی پیش آمده كه در طراحی یك جا مشكلی بوده و نتوانسته ام آنرا حل كنم و خوابش را دیده و در خواب آنرا حل می كنم. همیشه یك گوشه ذهنم در حال تجزیه تحلیل كارم هستم؛ بنابراین شاید جواب نهایی را در خواب به دست بیاورم. بنابراین گاهی نیمه های شب بیدار می شدم و طرح را كامل می كردم.
وی در ادامه بیان می كند كه كارمند كتابخانه دیزنی همیشه از دست او شاكی بوده؛ چون بارها تا ساعت دو یا سه نصف شب در آنجا می مانده و مطالعه می كرده است تا بتواند خودش را به بقیه برساند. كارمند كتابخانه هم مدام از او سوال می كرده كه كی می رود؟
جعفری نژاد بیان می كند: هر كسی با تلاش می تواند به یك نتیجه خوب برسد. مهم ترین چیز برای طراحی تم پارك، سفر است. خود من پیش از هر پروژه ۱۰ روز مسافرت می رفتم. بعنوان مثال برای طراحی محیط افریقا به جزیره لامو در كنیا رفتم یا اینكه برای دیزنی پاریس كل اروپا را زیرپا گذاشتم. اگر سفر نكنید، هر چقدر هم عكس ببینید و فیلم ببینید به جایی نمی رسید. سفر كه می كنید باید در ناحیه مورد نظر قدم بزنید، غذایشان را بخورید، مردم را ببینید، بوی فضا را استشمام كنید و....
او یكی از تجربه های خویش را در این زمینه عنوان می كند: در مراكش كه بودم، در بازار، الاغ ها می آمدند و می رفتند، بار جا به جا می كردند و به دیوار اطراف می خوردند و خرابی هایی روی دیوارهای اطراف به وجود می آوردند. زمانی كه قصد ساخت همین دیوار را داشته باشی باید بگونه ای بسازی كه تخریب دیوارها توسط یك حیوان حس شود و مشخص باشد؛ نه اینكه بی خودی بزنی دیوار را خراب كنی. هر چیزی دلیل دارد. باید خودتان را در آنجا حس كنید و ببینید. به یاد دارم نخستین موزیكی كه برای محله مراكش گذاشتیم، در گوشه ای از آن صدای خروس یا «عر عر» خر به گوش می رسید؛ چون در فضای شهری مراكش این چیزها شنیده می شود. ولی اگر تنها موزیك پخش می شد چیزی حس نمی شد. موزیك باید با فضایی كه وجود دارد، همراه باشد. وگرنه همه چیز با هم قاطی می شود. فضایی كه در بازار مراكش به وجود آمده فقط به خاطر یك موزیك ایجاد نشده بود، بلكه تمام سر و صداهای مردم، الاغ و خروس در كنار آن هست و شنیده می شود.
جعفری نژاد بار دیگر به كپی كردن بناهای اروپایی توسط معماران ایرانی بدون اینكه بدانند دلیل ساخت آن بنا چه بوده، اشاره می كند و می گوید: در دوره قاجار معمارانی بودند كه به آنها پست كارت آرشیتكچر گفته می شده است. درواقع افرادی كه به سفر خارجه می رفته اند، برای این افراد كارت پستال می فرستاده و معماران اینجا بدون اینكه بدانند بنای روی كارت پستال به چه دردی می خورد، همان را كپی می كردند. به یاد دارم ابتدا كه به اینجا آمدم، دیدم در ورودی همین پارك روی دیوار نرده گذاشته اند. گفتم نرده برای چه گذاشتید؟ عكسی از ساختمان اصلی به من نشان دادند و گفتند: «خب اینجا نرده داره.»
با خنده ادامه می دهد: به آنها گفتم آنجا پشتش ساختمان بوده، نرده گذاشته اند كه كسی نیفتد. درواقع اصلا آن محیط را ندیده، در آنجا نبوده و چیزی را حس نكرده اند و همین طوری از خودشان یك چیزی درمی آورند. معماری كه من علاقه دارم و در فیلم ها می بینید، معماری خالی نیست و دارای روحیه ناحیه است كه آن هم تا در محیط نباشی به وجود نمی آید. درواقع همانند طراحی صحنه است؛ به صورتی كه یك چیز واقعی را در حالتی كه همه باورشان شود، خوششان بیاید و خویش را در آن محیط احساس كنند، طراحی كنید. ولی چون در ایران الكی كپی می كنند نتیجه معماری اش چیزی كه الآن هست، شده است. بگونه ای كه كنار یك ساختمان ۵۰ طبقه یك ساختمان یك طبقه قرار دارد. گرچه كه در آن زمان نخستین چیزی كه به ما یاد دادند، این بود كه سازه هایمان نباید آلودگی بصری شهری ایجاد كنند. ولی وقتی به ایران آمدم با افرادی مواجه شدم كه هیچ چیزی از این امر نمی دانستند.


هیچ چیزی نشد ندارد
وی در ادامه به روند انجام كارها در ایران می پردازد و از آن شكایت می كند. او اعتقاد دارد كه در اینجا هر كسی حرف خودش را می زند و به دنبال این هستند بگویند نمی گردد فلان كار را انجام داد، به جای اینكه كمك كنند به نتیجه برسد.
این معمار ادامه می دهد: خلاقیت تنها برای معمار نیست، آنرا باید هم مهندس داشته باشد، هم مدیر. همه باید خلاق باشند. هیچ چیزی نشد ندارد. علت اینكه پروژه «هزار و یك شهر» پس از گذشت پنج یا شش سال هنوز به جایی نرسیده و نقشه اش تمام نشده، همین است. همه می خواهند در كارمان دخالت كنند و نظر بدهند. درواقع اصلا می خواهند جلوی انجام شدن كار را بگیرند. این خیلی بد است. ما آنجا چهار سال می رویم نقشه را می كشیم، ساختمان تمام می شود و به سراغ پروژه دیگری می رویم. ولی اینجا هنوز پس از شش سال نقشه را تمام نكرده ایم. در اینجا همه فكر می كنند یك پروژه مال خودشان است و كار گروهی ندارند. اینجا هر كس می گوید كار خودش مهم تر است بنابراین لوله كش كار خودش را مهم ترین در پروژه ساخت یك تم پارك به حساب می آورد؛ انگار كه لوله ها نباشد پارك به وجود نمی آید. الآن مشكل ما همین افراد است. هیچ كس به این فكر نمی كند كه ما می خواهیم یك پارك بسازیم كه مردم در آن لذت ببرند. یك چیز خاص بسازیم كه مختص به خودمان است.


یك بار از دیزنی استعفا دادم ولی نشد كه در ایران بمانم
در بخش دیگری از صحبت هایمان درباره پروژه هایی كه تاكنون برعهده داشته و این امر كه در پارك هایی كه طراحی نموده بخشی از كار به عهده او بوده یا كلیت پروژه؟ پاسخ می دهد: هر دو را داشته ام. مثلا در تم پارك پاریس كلیت پروژه دست من بود. از طرفی هم چون پارك خیلی بزرگی است، شش تا لند دارد و ۸۰۰ میلیون دلار خرج آن شده است، دو تا لند آن دست من بود و بقیه لندهایش دست معماران دیگر بوده است. تم پارك هنگ كنگ همه اش دست من بود. ولی اواخر فعالیتم در دیزنی پروژه هایی كه می گرفتم مدیریت كلی آنها دست من بود و معماران مختلف زیر نظر من قسمت های مختلف را طراحی می كردند. آخرین پروژه ای كه كار كردم در شانگ های بود. من یك سالی در این پروژه بودم. درواقع از محتوا تا توسعه طراحی آن؛ چون تمام ساختمان ها دست خودم بود و تمام طراحی و جزئیات را خودم باید می كشیدم. پس از اتمام طراحی، كارهای ساخت آنرا انجام می دادند كه كار طراحی من تمام شده بود. این پروژه بیشتر ساختمان های فانتزی با تم های كارتونی و اروپایی داشت.
این معمار در زمان ساخت پروژه استادیوم آزادی به درخواست عبدالعزیز فرمانفرمائیان (معمار ایرانی) به ایرانی می آید تا در این پروژه مشاركت داشته باشد. جعفری نژاد در این زمینه توضیح می دهد: من در سال ۶۶ میلادی در دیزنی لند آغاز به كار كردم و در سال ۶۸ شركت فرمانفرمائیان به دنبال كسانی بود كه انگلیسی خوبی داشته و خارج كار كرده باشند. به سراغ من آمدند و استخدامم كردند كه به ایران بیایم و در این پروژه و پروژه ساخت فرودگاه مهرآباد حضور داشته باشم. از دیزنی استعفا داده بودم و به ایران آمدم. ولی پیش از اینكه به ایران بیایم یكی از مدیرانم به من اظهار داشت: «تو عوض شدی؛ تو در ایران ماندنی نیستی.» من گفتم نه اینطور نیست. او به من اظهار داشت كه كسی را استخدام نمی كند تا برگردم. من هم گفتم می روم می مانم. ۱۱ ماه گذشت كه به من تلفن كرد و اظهار داشت: «یك ماه به تو وقت می دهم تا برگردی وگرنه فرد دیگری را استخدام می كنم.» من هم كه تصمیم گرفته بودم به دیزنی برگردم، بازگشتم. در آن زمان ترجیح دادم برگردم چون خلاقیتی كه در دیزنی داشتیم بیشتر بود و در اینجا تنها دو تا پروژه داشتیم.
وی در ادامه ی گفتگو با ایسنا به ادامه ی فعالیتش در دیزنی می پردازد و می گوید: شروع فعالیتم در حوزه تم پارك با دیزنی آغاز شد؛ وگرنه پیش از آن یك معمار معمولی بودم. تمامی فعالیت هایم تا زمانی كه بازنشسته شدم در دیزنی بود. سال ۲۰۰۴ بود كه بازنشسته شدم و پروژه های دیگری داشتم. بزرگترین پروژه ای كه بعد از فعالیتم با دیزنی داشتم در اردن بود. یك هتل بزرگ مانند خود دیزنی لند بود. درواقع داستان آن به این صورت بود كه یك مجموعه روستایی خیلی قدیمی متعلق به ۱۰۰۰ سال پیش، طراحی كردیم كه در آن یك قصر بزرگ كه به زیر آب رفته بود و الان آكواریوم شده بود، وجود داشت. قصر بزرگ دیگری هم در این مجموعه بود كه هتل اصلی بود. هر بخش تیم مخصوصی داشت. كلیت طراحی این پروژه دست من بود. پروژه دیگری در خاورمیانه داشتم كه نقشه اش را كشیدم ولی تا آخر پیش نرفت چون همه می خواستند در كار دخالت كنند و من هم از آن كار بیرون آمدم. البته به گمانم الآن ساخته شده است. شركت خودم هم در زمینه تیم پارك، تیم هتل و تیم رستوران مشغول می باشد.
این معمار همینطور در پاسخ به نام بردن مهم ترین پروژه هایی كه در آن مشاركت داشته است، بیان می كند: در اروپا پاریس دیزنی لند، توكیو دیزنی سی كه قسمت هتلش دست من بود، در شانگ های، در فلوریدا و... به نظر من هر كدام از آنها مهم بودند.

دیزنی لند پاریس كه جعفری نژاد در آن مشاركت داشته است

1398/06/27
22:13:40
5.0 / 5
2018
تگهای خبر: آموزش , ساز , موزیك , نمایش
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۲ بعلاوه ۳
سیامک یزدان جو
موضوع های سایت رسمی سیامك یزدانجو